-
آسمون رویا
پنجشنبه 3 آذرماه سال 1384 18:47
من به دستای نگاهت، دل خود رو می سپارم هستی یم یه قلب پاکه، که برات هدیه می آرم واسه ما فرقی نداره، که چقد فاصله داریم هرجای دنیا که باشیم، واسه هم پر در می آریم می دونم با گوش جونت، می شنوی ترانه هام رو میون این همه فریاد، می شناسی رنگ صدام رو دل من قد یه دریاست، اما واسه تو یه برکه توبرام عمر وحیاتی، بی تو بودن مثل...
-
شب تاریک مشکلها
یکشنبه 29 آبانماه سال 1384 12:09
تفنگا تق تقش مونده ز لشکر بیرقش مونده سحر سر زد ز مرغ حق صدای حق حقش مونده شب عشق وتب مستی تبش رفته شبش مونده خدا هم رفته از مسجد که یارب یاربش مونده ز یاران ز یاورها دل ناباورش مونده از اون گلخونه عاشق گلهای پر پرش مونده * چم وخم بود و ره تاریک و منزل ناپدید ای دل چه می ترسی که از این ره چمش رفته خمش مونده اگر که بی...
-
نفس نفس
شنبه 21 آبانماه سال 1384 22:49
نفس نفس دوان دوان در پی آرزوهامون نه روز داریم نه شب داریم بی هدف نگاهمون ما که می خواستیم دنیا رو تو دستامون برده کنیم ببین چه جور برده شدیم تو دست پست دنیامون دنبال میزو صندلی آتیش می دیم به هر دلی چقد دلم کرده هوای خونه های کاهگلی عاشقیا به قیمته عشق دیگه بی حرمته تو دوره دوز وکلک دیوونگی غنیمته دروغ ونیرنگ وکلک...
-
دلم گرفته
سهشنبه 10 آبانماه سال 1384 16:13
دلم گرفته آسمون،نمیتونم گریه کنم شکنجه میشم از خودم،نمیتونم شکوه کنم انگاری کوه غصه ها ،رو سینه ی من اومده آخ داره باورم میشه ،خنده به ما نیومده دلم گرفته آسمون ،از خودتم خسته ترم تو روزگار بی کسی ، یه عمره که در به درم حتی صدای نفسم ،میگه که توی قفسم من واسه آتیش زدن ، یه کوله بار شب بسم دلم گرفته اسمون ، یکم منو...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 آبانماه سال 1384 12:38
گاه دستی به سرم می کشی و می مانی گاه در حسرت یک سیلی مو میدانی گاه فرصت شده تا حق سکوتی بدهی گاه در تنگ ترین وقت غزل می خوانی گاه میدانم از این راه گذر خواهی کرد گاه شک می کنم اصلا بلدی؟ می دانی؟ گاه از اوج به سر می رسم اینجا به زمین گاه می پرسم از اینجا به کجا می رانی گاه میزی به بلندای غزل می چینی گاه بر تکه ی چشمم...
-
طوفان پاییز
شنبه 30 مهرماه سال 1384 16:26
طوفان پاییز، همچون خسی خرد تا غربتی تلخ ،با خود مرا برد آینه بودم ، از تو نوشتم اما شکستن، شد سرنوشتم من بغض ابرم، بر شانه کوه رگبار اشکم، بر خاک اندوه در دست طوفان، کشتی شکسته چون موج خسته، در گل نشسته دستی دگر نیست، دستم بگیرد بامن بماند ، بامن بمیرد تنها نشانم، در بی نشانیست در موج دریا، دربی مکانی ست باید که بی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 30 مهرماه سال 1384 14:14
همراه تو می توان به قله ها رسید و آسمان را بوسید همراه تو می توان درهای بهشت را گشود وبه خدا درود گفت صدف
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 26 مهرماه سال 1384 15:16
صبر من در فراق تو چه فایده ای دارد؟ تو که نباشی هیچ پرنده ای بوی پرواز نمی دهد وهیچ آهویی به خانه نمی رسد صدف
-
عشق مذاب
جمعه 22 مهرماه سال 1384 23:44
حرفهای تازه ی من واسه تو قدیمیه گریه در نبود تو با دلم صمیمیه دل تو مثل قدیم همزبونم نمیشه دیگه شبها نمی یای توی خوابم همیشه پنجرم روبروی شب دلواپسیه نفس ابریه من تکرار بی کسیه تو شب خاطره ها جا پای ستاره نیست از پشت پنجره ها نگاه اشاره نیست اگه تکراری شدن واسه تو حرفهای من ابری آسمونه آبی فردای من تو عزیزی واسه من...
-
یه سال دیگه هم تموم شد
پنجشنبه 14 مهرماه سال 1384 14:13
اگر چه.... چه پر شتاب، چه بی امون می چرخه این چرخ زمون مثال برق ، مثال باد داره می ره زندگیمون نه قصه بود نه سرگذشت بازم یه سال، عمرم گذشت چه دیدم از روزای قبل که سر رسید روزای بعد با این وجود...
-
وای بر من
سهشنبه 12 مهرماه سال 1384 00:04
وای بر من گر تو آن گم کرده ام باشی که بس دور است بین ما که این سو پیر مردی با سپیدیهای مو وهزاران بار مردن رنج بردن با خمی درقامت از این راه دشوار که این سو دستها خشکیده دل مرده بظاهر خنده ای بر لب وگاهی حرفهای پیچ در پیچ وهم هیچ وگهگاهی دوخط شعری که گویای همه چیز است وخود ناچیز وای بر من ، وای بر من گر تو آن گم کرده...
-
پاییز
سهشنبه 5 مهرماه سال 1384 02:26
کوچ غمناک پرستو های شاد در غروبی پرملال وبی صدا خبر عریونی باغها رو داد پاییز اومد اینور پرچین باغ تا بچینه برگ وبار شاخه ها کسی از گلها نمی گیره سراغ بیا در سوگ دلگیر گل سرخ بخونیم شعری از دیوان گریه من وتو زاده فصل خزانیم دو تن پرورده دامان گریه شده ابری تو فضای سینه مون قصه بی غمگساری های ما می دونم پایان نداره بعد...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 31 شهریورماه سال 1384 16:57
آهای تو که این همه دوری از من این روزا در حال عبوری از من اهای تو که فکر می کنی سوزوندی دارو ندارمو با دوری از من طاقت نداری ببینی می دونم این همه طاقت و صبوری از من ستاره هات می گن پشیمون شدی می خوای بگی که غرق نوری از من فکر نکنم بشه با صد تا دریا این همه نفرتو بشوری از من نمی دونم می خوای با قلب سنگیت دل ببری بازم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 شهریورماه سال 1384 09:23
ای دریغا که همه مزرعه ی دلها را علف هرزه ی کین پوشانده ست وهمه مردم شهر بانگ برداشته اند که چرا سیمان نیست وکسی فکر نکرد که چرا ایمان نیست وزمانی شده است که به غیر از انسان هیچ چیز ارزان نیست حمید مصدق
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 شهریورماه سال 1384 23:39
میلاد باسعادت امام حسین (ع) و حضرت ابوالفضل و امام سجاد را به همه دوستان تبریک میگم
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 شهریورماه سال 1384 00:31
-
این چه عشقی است
چهارشنبه 2 شهریورماه سال 1384 08:08
-
السلام علی قلب زینب الصبور
شنبه 29 مردادماه سال 1384 23:34
-
تو نخواستی
شنبه 29 مردادماه سال 1384 11:46
تو نخواستی به کنار سر من سامون بگیره عشقمون که تازه پا بود تونخواستی جون بگیره تونخواستی که ببینی پس از اون سختی کشیدن دنیا با من مهربون شه زندگی آسون بگیره توکه پیغام شکفتن توکه معنای بهاری می تونستی مثل ابری به منه خسته بباری توی این دنیای تیره که پر از وحشت وترسه می تونستی ونخواستی که منو تنها نذاری تو که در بزم...
-
یا علی
چهارشنبه 26 مردادماه سال 1384 23:50
میلاد با سعادت حضرت امیر المومنین علی(ع) را به همه دوستان عزیزتبریک می گم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 مردادماه سال 1384 23:22
من گرفتارسنگینی سکوتی هستم که گویا قبل ازهر فریادی لازم است من تمام هستیم در نبرد با سرنوشت در تهاجم با زمان آتش زدم کشتم من بهار عشق را دیدم ولی باور نکردم یک کلام در جزوه هایم هیچ ننوشتم من ز مقصد ها پی مقصود های پوچ افتادم تا تمام خوبها رفتند وخوبی ماند در یادم من به عشق منتظر بودن همه صبر و قرارم رفت بهارم رفت...
-
مشکل کجاست؟
شنبه 15 مردادماه سال 1384 08:02
هم سخن بسیار دیدم همره همدل کجاست عالم از دیوانه پر شد مردم عاقل کجاست از خدابرگشتگان همراز اهریمن شدند دشمن حق می خروشد دشمن باطل کجاست همرهان رفتند و ره باریک و مقصد ناپدید من به یاران کی رسم ای رهروان منزل کجاست موج می کوبد به کشتی می کند دریا خروش در دل شب راه را گم کرده ام ساحل کجاست این گواهان جمله سود خویش می...
-
یه سوال از تو دارم
یکشنبه 9 مردادماه سال 1384 09:12
وقتی دلتنگ تو میشم می بینم عکس تو هر جا می خواد آشتی کنه قلبم دوباره با غم دنیا منه دیوونه یه عمره که به عشق تو اسیرم همش از تو می نویسم واسه اینکه جون بگیرم **** یه سوال از تو دارم بمونم یا که برم ؟ دل می خواد تابدونه چی جوابش رو بدم؟ **** به خدا هیچکسی هرگز مثه تو برام نمیشه دل تنگم رو صدا کن چشم براتم تاهمیشه می...
-
مادر
جمعه 7 مردادماه سال 1384 03:57
جلوه عشق شمع وپروانه روشنای وجود هر خانه معنی پاک و ناب یک لبخند کیمیا وعزیز وجانانه بهترین عشق وبرترین یاور شمع سوزان زندگی مادر
-
تیر خطا
دوشنبه 3 مردادماه سال 1384 09:56
دل به زبان نمی رسد لب به فغان نمی رسد کس به نشان نمی رسد تیر خطاست زندگی
-
پنجره
جمعه 31 تیرماه سال 1384 03:05
مدتی است که برای پنجره اتاقم شعر نخوانده ام رویای با توبودن را در گوشش نجوا نکرده ام مدتی است که قطرات باران را از پشت شیشه هایش ندیده ام دیگر پنجره پلی میان من وطراوت باغچه ای پرگل نیست پنجره ای که روزی چشمهایم را به سوی زیبایی های جهان باز می کرد حال در مقابل پرسش چشمانم، مات ومبهوت مانده وبرایم تاریکی به ارمغان...
-
چرا
چهارشنبه 29 تیرماه سال 1384 06:43
تو به من خندیدی ونمی دانستی من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم **** باغبان از پی من تند دوید سیب را دست تو دید غضب آلوده به من کرد نگاه سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک وتو رفتی هنوز سالها هست که در گوش من آرام آرام خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم ومن اندیشه کنان غرق این پندارم که چرا؟ خانه کوچک ما...
-
بغض مسافر
جمعه 17 تیرماه سال 1384 11:59
گم میشه بغضت مسافر توغبار گنگ جاده بشنو این قصه غمگین، قصه مرد پیاده سرنوشت من سفر بود، دل سپردن وبریدن من و تنهایی جاده سایه ام همسفر من تو مثل موج مسافر من سرا پا انتظارم ولی افسوس تو نموندی ای همه دار و ندارم بی تو من، تاریک وتلخم با تو روشن، مثل افتاب حسرت من دیدن تو اگه باشه حتی توخواب افشین سرفراز
-
بنویس از خورشید
سهشنبه 7 تیرماه سال 1384 18:15
معنی بودن چیست ، تو به من یاد بده خواب شیرین مرا، چشم فرهاد بده چشم یعقوبم را ، بوی دیدار بده یک نماز روشن، درشب تار بده موج دریاها را ، تو بیاموز به من با دل چلچله ها ، تو بگو از رفتن تا رسیدن درعشق، دیدن چهره دوست اونکه باران وبهار ، قصه روشن اوست توبخوان قصه ما ،حرفی از جنس بهار بگو از بارانها ، با تن گندم زار...
-
کشتی پهلو گرفته
دوشنبه 30 خردادماه سال 1384 12:58
روزگار غریبی است دخترم! دنیا از آن غریب تر! این چه دنیایی است که دختر رسول خدا را در خویش تاب نمی آورد؟ این چه روزگاریست که راز آفرینش زن را در خود تحمل نمی کند؟ این چه عالمی است که دردانه خدا را از خویش می راند؟ روزگار غریبی است دخترم! دنیا از آن غریب تر! آنجا جای تونیست، دنیا هرگز جای تو نبوده است .بیا دخترم، بیا،...