وای بر من گر تو آن گم کرده ام باشی
که بس دور است بین ما
که این سو پیر مردی با سپیدیهای مو
وهزاران بار مردن
رنج بردن
با خمی درقامت از این راه دشوار
که این سو دستها خشکیده
دل مرده
بظاهر خنده ای بر لب
وگاهی حرفهای پیچ در پیچ
وهم هیچ
وگهگاهی دوخط شعری
که گویای همه چیز است وخود
ناچیز
وای بر من ، وای بر من
گر تو آن گم کرده ام باشی
که بس دور است بین ما
که آن سو نازنینی، غنچه ای شاداب وصدها آرزو بر دل
دلی گهواره ی عشقی
که چندی بیش نیست شاید
وز از بازیچه بودن سخت بیزار است
وای بر من گر تو آن گم کرده ام باشی
که بس دور است بین ما
و عاشق گشتن وعاشق نمودن سخت دشوار است
سلام...من این شعر و با صدای فرد منش خیلی دوست دارم ...موفق باشی